اهداف اسرائیل از آموزش و تجهیز ساواک
اسرائیل از آموزش و تجهیز سازمان های اطلاعاتی کشورهای مختلف به طور عام و آموزش و تجهیز ساواک در حالت خاص، چه اهدافی را پی گرفت؟ چرا آموزش و تجهیز در حیطه های اطلاعاتی و امنیتی از چنین جایگاه ویژه ای در نزد سران رژیم غاصب اسرائیلی برخوردار است؟ در این زمینه پرسش های فراوان مطرح است که هر کدام به نوبه خود نیازمند بررسی و دقت است که در ذیل به برخی اغراض خاص اسرائیل در امر آموزش و تجهیز نیروهای «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» [ساواک] اشاراه می شود.
قابل ذکر است که رژیم صهیونیستی این اهداف را در موارد عام و از طریق مستشاران خود در کشورهای دیگر نیز تعقیب می کرد.
1- سرآغاز روابط
یکی از مهمترین و اصلی ترین اغراض اسرائیل در امر آموزش و تجهیز امکانات اطلاعاتی کشورهای گوناگون، دست یابی به متحدانی تحت سلطه، تشکیل پایگاه در نقاط مختلف جهان و برقراری و گسترش روابط رسمی دیپلماتیک است.اگرچه رژیم غاصب صهیونی، با ارسال تجهیزات تکنولوژیک نظامی- اطلاعاتی خود، به منافع بیشمار مادی دسترسی پیدا می کند، ولی در واقع، اغراض خاص دیگری را پیگیری می کند. صهیونیست ها با وابسته کردن کشورها، آن ها را تحت انقیاد خود درآورده و سران آنها را وادار به پذیرش روابط رسمی و یا شناخت رژیم غاصب به عنوان یک کشور در عرصه جهانی می کنند.
حتی محمدرضا نیز با تمسک به دریافت تکنولوژی پیشرفته از اسرائیل، سعی در توجیه روابط پنهانی رژیم شاهنشاهی با اسرائیل داشت:
دومین دلیل شاه برای استقرار روابط نزدیک با کشور یهود این بود که اسرائیل کشوری است با تکنولوژی پیشرفته که مورد نیاز ما است و می تواند مکمل تکنولوژی ما باشد. (1)
به زعم بسیاری، روابط استراتژیک و نیاز به تجهیزات نظامی، تأثیر شگرفی بر سرآغاز وابستگی شاه به اسرائیل داشت.
برقراری روابط نزدیک با اسرائیل تنها به خاطر طرح های کشاورزی نبود بلکه برنامه استراتژیکی ایران در سال های 1975 [1354] به بهره بردن از تخصص اسرائیل در امور نظامی نیز احتیاج داشت. (2)
«استروفسکی» که به عنوان یکی از جاسوسان برجسته موساد معرفی می شود، در کتاب «راه نیرنگ» در زمینه تهیه تسهیلات نظامی از اسرائیل و اغراض خاص پشت پرده، توضیحات گویایی بیان کرده است:
این رابط ها [فروشندگان اسلحه] طی سه مرحله کار می کردند: نخست تماسهایی برقرار می کردند تا از احتیاجات یک کشور باخبر شوند، از نگرانی هایش اطلاع یابند، و بهفمند چه کسانی را دشمن می پندارد. این اطلاعات از راه زندگی در محل بدست می آمد. طرح این بود که عمل بر مبنای نیازها بنیان گذاشته شود و رابط محلی ارتباط قویتری را خلق کند و سپس اطلاع دهد که اسرائیل حاضر است دولت را در ارتباط با تأمین سلاح و آموزش- به هر صورتی که بخواهند- یاری دهد. بعد از آنکه رهبر کشور مورد نظر به طمع بدست آوردن سلاح می افتاد، قدم بعدی عامل موساد این بود که به او اعلام کند باید همراه با سلاح ها مثلاً مقداری لوازم کشاورزی هم بخرد. آنگاه رهبر کشور در موقعیتی قرار می گرفت که بتوان به او گفت چنانچه خواهان گسترش پیوندهاست باید باب روابط رسمی دیپلماتیک را با اسرائیل بگشاید. این کار یکی از راه های اساسی برای بار کردن باب روابط دیپلماتیک از طریق غیرمستقیم بود و هرچند معاملات تسلیحاتی در اکثر موارد بسیار پرفایده از کار در می آمد، اما رابط های موساد بعد از به پایان رسیدن وظیفه اصلی شان هرگز زحمت برداشتن قدم دوم برای افزایش فروش سلاح را به خود نمی دادند. (3)
در دوران پهلوی نیز به همین گونه عمل شده است. به عنوان مشخص ترین و بارزترین نمود این حرکت، می توان به یعقوب نیمرودی اشاره کرد.
یعقوب نیمرودی که از بنیان گذاران شبکه های جاسوسی موساد در ایران، عراق و شیخ نشین های خلیج فارس قلمداد می شود، در آموزش و تجهیز «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» و تبدیل آن به «زائده سازمان اطلاعاتی اسرائیل» نقش اساسی و غیرقابل انکار داشت:
یعقوب نیمرودی، فرزند صیون، [...] در اول ژوئن 1926 [1305] در یک خانواده یهودی عراقی در بیت المقدس (اورشلیم) به دنیا آمد. یعقوب در سالهای 1970-1947 به اتفاق اسحاق ناوون، دوست دوران کودکیش و شخصیت بلندپایه بعدی در دولت اسرائیل، در سازمان «هاگانا» به فعالیت های تروریستی علیه مسلمانان اشتغال داشت. [...] با تأسیس دولت اسرائیل، نیمرودی به فعالیت خود در صفوف اطلاعات نظامی ادامه داد و در سال های 1948-1955 مسئوولیت ستاد فرماندهی جنوب را در این سازمان عهده دار بود. [...]
طبق اسناد موجود، ظاهراً نیمرودی برای نخستین بار در تاریخ 1344/10/30 از طریق مرز ترکیه وارد ایران شد و بطور رسمی متصدی معاونت «آژانس یهود» در تهران گردید. وی در فرم اقامتش خود را کارمند پیشین «آژانس یهود» در اسرائیل معرفی کرده است. ولی در واقع [...] نیمرودی هدایت شبکه موساد را در ایران به عهده داشت. در نتیجه ی عملکرد اطلاعاتی و سیاسی و فرهنگی سرویس های جاسوسی غرب بود که رژیم پهلوی در دهه 1340 به نزدیک ترین متحد اسرائیل و بزرگترین پایگاه صهیونیسم در منطقه بدل گردید. این موفقیت تا حدود زیادی با نام یعقوب نیمرودی و شگردهای زیرکانه او پیوند خورده است.
یعقوب نیمرودی به عنوان رابط موساد (سرویس «زیتون») با ساواک، تا سال 1348 نقش مهمی در تبدیل ساواک به زائده ی اطلاعاتی اسرائیل ایفا کرد، معهذا فعالیت های او در عرصه های جاسوسی و اطلاعاتی محدود نبود و وی با هدایت لرد ویکتور روچیلد و در همکاری با شاپور ریپورتر مجری طرح های پیچیده ای در عرصه های فرهنگی و اقتصادی نیز بود. (4)
نیموردی پس از برقراری ارتباط تنگاتنگ بین دو سازمان اطلاعاتی ایران و اسرائیل، عملیات خود را در حوزه های دیگر به طور آشکار و پنهان تداوم بخشید. ولی در ظاهر به فعالیت های نظامی پایان بخشید؛ ولی مطابق یک برنامه دقیق و از پیش تعیین شده به فعالیت های اقتصادی در ایران دست یازید و در این زمینه به موفقیت های چشمگیری نیز دست یافت.
وی با تأسیس شرکت I.C.E در تهران و دریافت پروژه های کلان چون مشارکت در احداث تأسیسات جزیره کیش و قاچاق آثار هنری و باستانی ایران. (5) نه تنها به یکی از سرشناس ترین چهره های مالی اسرائیل تبدیل شد، بلکه در تبدیل ایران به عنوان یکی از وابستگان اصلی و پایگاه عمده اسرائیل در منطقه نقش اساسی و چشمگیر ایفا کرد.
2- تعمیم ارتباط اطلاعاتی
یکی از اهداف اساسی اسرائیل، ایجاد ارتباط اطلاعاتی و سپس تقویت گسترش آن در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. ارتباط اطلاعاتی از جایگاه ویژه ای در نزد سران صهیونی برخوردار است. امر آموزش و تجهیز نیز سرفصل و آغازگر ارتباط اطلاعاتی اسرائیل با دیگر کشورهاست. اسرائیل تحت پوشش آموزش، در بدنه ی سازمان اطلاعاتی بعضی کشورها نفوذ می کند و آنگاه با گسترش روابط خود، در جنبه هایی مختلف فنی و فرهنگی نیز رسوخ می کند. این شیوه بارها توسط اسرائیل مورد استفاده قرار گرفته است.در این زمینه، برقراری روابط اطلاعاتی بین آمریکا و اسرائیل که از اهمیت اساسی در گسترش روابط بین آن دو برخوردار بود، مثال زدنی است:
کمی پس از جنگ جهانی دوم، [شیلوا، رئیس موساد] در گزارشی که برای بن گوریون آماده کرده بود پیشنهاد داد، دولت یهود، با آمریکایی ها متحد شود. [...] شیلوا برای بیشتر متعهد شدن اسرائیل فشار آورد. او دلیل می آورد که اسرائیل باید سرانجام بستن اتحاد استراتژیک نظامی با آمریکا را هدف خود قرار دهد. او گفت به عنوان اولین قدم در این راه، موساد باید با سرویس های اطلاعاتی آمریکایی ها ارتباط برقرار کند. (6)
از سوی دیگر، اگر فقط ارتباط در حیطه آموزش اطلاعاتی مدنظر بود، می بایست پس از برطرف شدن این نیاز، ارتباط نیز منقطع شود. در حالی که نه تنها این گونه نبود، بلکه پیوندی عمیق تر و پایدار بین ایران زمان ستم شاهی و رژیم غاصب پدیدار گردید.
ایران در زمینه آموزش نه دیگر وابسته به اسرائیل بود، بلکه در یک حالت خودکفایی، آموزش توسط نیروهای ساواک انجام می شد:
در 1950 ها [دهه ی 50] [1959-1950] و اوایل 1960 ها [دهه ی 60] [1969-1960] تمامی آموزش ساواک به وسیله سازمانهای اطلاعاتی بین المللی انجام می شد، اما در 1966 [1345] ساواک قادر به آموزش پرسنل خود از لحاظ مبانی کار اطلاعاتی بود. اگرچه مأموران ساواک اغلب برای آموزش تخصصی به آمریکا، اسرائیل، انگلیس، فرانسه و آلمان می رفتند، و مربیانی از این کشورها گهگاه برای آموزش به ایران می آمدند.
بیشتر آموزش ساواک پس از 1965 [1344] به وسیله ی مربیان خود ساواک انجام می شد. (7)
اما روابط ایران و اسرائیل در سطحی گسترده تر و در قالب ارتباط های دو جانبه و سه جانبه از قبیل طرح های کریستال و بلور ادامه داشت:
بتدریج ساواک در زمینه آموزش به خودکفایی رسید و اساتید کافی ترتیب شد، ولی رابطه با اسرائیل قطع نشد و گاهی از اساتید اسرائیلی دعوت به عمل می آمد و گاهی هیئتهای 5-6 نفره در مواردی که استاد مربوطه نمی توانست به تهران بیاید به اسرائیل اعزام می شد. (8)
3- تشکیل سازمان اطلاعاتی مشابه
نیروهای اطلاعاتی کشوری که به آموزش و بازسازی سازمان اطلاعاتی و امنیتی کشور دیگر مبادرت می کند، خواسته یا ناخواسته و در درازمدت می کوشد سازمانی مشابه سازمان خود بازسازی و پرورش دهد. برای نمونه، در ابتدا آمریکایی ها با تأسیس «سازمان اطلاعات و امنیت کشور»، در صدد برآمدند تا سازمان فوق را عیناً شبیه سازمان های سیا و اف.بی. آی بازسازی کنند و در راستای اغراض خود مورد استفاده قرار دهند.اسرائیل پس از حضور در صحنه آموزش و تجهیزات ساواک، ساختار آن را به گونه ای مشابه سازمان های اطلاعاتی خود سامان داد. به عبارت دیگر «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» طی یک برنامه ریزی منظم و دقیق، به شعبه ای از سازمان های جاسوسی اسرائیل تبدیل شد.
لذا اسرائیل نیز از فرصت حضور در ایران پهلوی- به عنوان یک کشور اسلامی و خصوصاً شیعه استفاده کرده از آن به عنوان نیرویی متحد و کارا در پشت سر کشورهای اسلامی بهره مند می شد.
4- آموزش غیرمستقیم کشورهای منطقه
زمینه حضور و فعالیت اسرائیل در کشورهای اسلامی به علت حساسیت مردم مسلمان آن کشورها فراهم نبود. از سوی دیگر رژیم غاصب صهیونی در صدد بود تا به هر طریق ممکن در کشورهای اسلامی نفوذ کند. اگرچه مشکلی از جانب حکام و دولتمردان خودفروخته کشورهای اسلامی وجود نداشت ولی ارتباط مستقیم و بدون واسطه با اسرائیل در صورت برملا شدن، عواقب وخیمی برای نوکران سرسپرده به وجود می آورد و بعضاً ممکن بود به برکنار شدن آنان از رده های بالای مملکتی منجر شود. لذا اسرائیل نیازمند همکار و پوششی بود که به واسطه آن در کشورهای این چنینی نفوذ کرده و سیطره ی خود را در زمینه ی های مختلف خصوصاً در حیطه های آموزشی گسترش دهد. یکی از بهترین کشورها در این راستا، ایران بود. لذا اسرائیل سازمان اطلاعات و امنیت ایران را به شکلی آموزش داد و تجهیز کرد که بعضی از کشورهای منطقه به منظور آموزش نیروهای اطلاعاتی خود به ایران مراجعه می کردند. به عبارت دیگر اسرائیل به طریق غیرمستقیم از طریق ایران نیروهای امنیتی کشورهای دیگر را تحت حاکمیت خود درآورده و به آموزش آنان اقدام می کرد:در سال1349 توسط من [فردوست و به یاری اسرائیل] چنان سازمانی ایجاد شد که تعدادی از کشورهای خاورمیانه پرسنل اطلاعاتی و امنیتی خود را برای آموزش به تهران اعزام می داشتند.» (9)
5- استخدام نیرو
یکی از عمده ترین اهدافی که اسرائیل در آموزش اطلاعاتی کشورها تعقیب می کرد، شناسایی و استخدام نیرو بود. مسلماً برای فراگیری دوره های اطلاعاتی فنی و تخصصی، زبده ترین نیروهای اطلاعاتی یک کشور گزینش می شوند. به عبارت دقیقتر، نیروهایی که در دوره های آموزشی مأموران اطلاعاتی اسرائیل شرکت می کردند از متخصص ترین و مستعدترین ها بودند. لذا نیروهای صهیونی با بهره گیری از موقعیت پیش آمده، نیروهای مورد نیاز را شناسایی و سپس به استخدام خود در می آوردند. در همین راستا، دانسته یا ندانسته، مشخصات افراد شرکت کننده در دوره های آموزشی در اختیار نیروهای اسرائیلی قرار می گرفت.در گزارشی از ساواک آمده است:
اسامی و مشخصات مختصری از آقایان مجید رفیع زاده- حسین زاده- شیرازی و اردیبهشتی جهت شرکت در دوره آموزش و بازدید از وسائل خرابکاری که قرار است از تاریخ 35/6/22 [2535=1355] در تل آویو شروع شود به رابط داده شد و قرار شد نام سرپرست گروه نیز بعضاً اعلام گردد.
در برخی مواقع، نیروهای اسرائیلی به شکلی رسمی از ساواک تقاضا می کردند تا بیوگرافی افراد شرکت کننده در دوره های آموزشی؛ تهیه و در اختیار آنان قرار گیرد.
در گزارشی از ساواک، با اشاره به تقاضای «رابط سرویس اسرائیل» مبنی بر درخواست بیوگرافی افراد شرکت کننده در یکی از دوره های آموزش آمده است:
رابط سرویس اسرائیل در ملاقات روز 54/10/30 [...] بیوگرافی افراد شرکت کننده در دوره ی «مبارزه با نفوس مخالف» در اسرائیل را خواست که در صورت تصویب از روی فرمهای مربوطه تهیه و در اختیار وی گذاشته شود.
بسیار واضح است که نیروهای اسرائیلی با توجه به مشخصات و اطلاعات کسب شده از نیروهای تحت پوشش آموزش، با افراد واجد شرایط مذاکره و در نهایت آنان را به استخدام خود در می آوردند. در این باره به نمونه هایی از نیروهای ساواکی می توان اشاره کرد که پس از انقلاب اسلامی به اسرائیل رفته و در آن سرزمین و در بخش اطلاعاتی، مشغول به کار شدند.
فردوست در این باره چنین گفته است:
استاد امنیتی (ضدبراندازی) ورزیده ترین فردی بود که تا آن زمان در رشته ی خود در اسرائیل دیده شده بود و بعدها از اداره کل هشتم شنیدم که وی به قائم مقامی ریاست سازمان امنیت اسرائیل رسیده و احتمالاً باید حالا رئیس شده باشد. شاید به کمک او بود که عطارپور و سایر مأمورین پس از انقلاب [اسلامی] در اسرائیل شغلی پیدا کردند. (10)
البته باید توجه داشت استخدام نیرو در دوره های آموزشی به اسرائیل اختصاص نداشت؛ بلکه کشورهای دیگر نیز به بهانه آموزش، سعی می کردند نیروهای مستعد را شناسایی و سپس آنها را به استخدام سازمان مطبوع خویش درآورند.
از جمله می توان به عملکرد (سیا) در سال های اولیه تأسیس ساواک و زمان آموزش توسط کارشناسان آمریکایی در ایران اشاره کرد:
سیا در این دوره میکوشید روابط نزدیک با ساواک را حفظ کند تا بر فعالیتها و کارآیی ساواک نظارت داشته باشد، به این هدف گهگاه تلاشهایی برای درآوردن پرسنل ساواک به عضویت سیا انجام میشد. (11)
به عنوان مصداق عینی در این زمینه، می توان به رابطه سیا و تاج بخش اشاره کرد:
مسلط ترین افرادی که در حرفه فوق [اطلاعات] دیده ام سرتیپ تاج بخش بود و تا حدودی سرلشگر قاجار که هر دو ریاست ضداطلاعات ارتش را به عهده داشتند.
تاج بخش در سال 1334، یعنی اولین سالی که استاد دانشگاه جنگ شدم، دانشجوی من بود. او در آن موقع سرهنگ بود. در این یکسال مرتباً او را سر کلاس می دیدم و گاه در 10 دقیقه استراحت بین دو ساعت درس متوالی نزدم می آمد و صحبت می کرد. او دانشجوی نمونه گستاخی بود و با جسارت با استاد بحث و مواجهه می کرد و همیشه هم حق با تاج بخش بود. همان زمان به خود گفتم که خدا نکند که این فرد به ساواک و یا ضداطلاعات برود، چون متهم را بیچاره می کند! [...] از همان موقع علاقه تاج بخش به کارهای ضداطلاعاتی بود. از نظر اقتصادی نیز مطلع شدم که زندگی معمولی و محقری دارد. این فرد با این خصوصیات، مهره تیپیک و مورد علاقه آمریکایی ها بود و لذا از همان موقع او را تحت پوشش قرار دادند و نشان کردند. تاج بخش دانشگاه جنگ و دوره عالی ضد اطلاعات را طی کرد و بلافاصله رئیس ضداطلاعات ارتش شد. یکباره به چنین شغلی رسیدن بسیار مشکل بود و نشان می داد که آمریکایی ها علاقه خاصی به وی دارند. به هر حال تاج بخش در پست ریاست ضداطلاعات ارتش غوغایی به پا کرد و پشت همه ارتش را لرزاند. او ملاحظه هیچ مقامی را نمی کرد و هیچ سفارشی را نمی پذیرفت و طبق راهنمایی آمریکایی ها عمل می کرد. [...]
تاج بخش از ضد اطلاعات رفت. او را رد نکردند. می توانست بماند و به سرعت تلقی کند. او فقط از ضد اطلاعات نرفت، از ایران هم رفت. روزی تاج بخش به من تلفن کرد و گفت: «بشدت مریض شده ام و نمی توانم خدمت کنم و تقاضای بازنشستگی کرده ام.» او خواست که یکی از افسران دفتر را به دیدارش بفرستم. بلافاصله فرستادم. نامه کوتاه محبت آمیزی به انضمام 3 قطعه عکس که در رختخواب برداشته بود، برایم فرستاد. تاج بخش در عکس ها ریش توپی بلندی داشت که معلوم نیست برای چه بود! افسر دفتر گفت که حالش بسیار خوب بود و من که از بیماری علائمی ندیدم! مسئله عجیب بود. مدتی بعد مجدداً افسر دفتر را برای احوالپرسی فرستادم. بازگشت و گفت نبود و منزلشان گفت که به مسافرت رفته است! از ساواک پرس و جو کردم. روز خروجش از ایران پیدا نشد. ولی مدیر کل هشتم گفت که به خارج رفته. به کجا؟ او نمی دانست. دیگر من تاج بخش را ندیدم و از وضعش مطلع نشدم. ولی دریافتم که تمارض او طرح آمریکایی ها بوده و او را به علت توانایی فوق العاده اش برای استفاده خودشان به آمریکا برده اند. (12)
6- دستیابی به اغراض خاص
اسرائیل به منظور نایل آمدن به اغراض خاص خود و کسب امکانات مورد نظر، از اهرم های مختلفی استفاده می کند. آموزش و تجهیز از جمله اهرم های قدرتی است که بارها مورد استفاده اسرائیل قرار گرفته است. سران رژیم غاصب، در اغلب اوقات، از آموزش اطلاعاتی به عنوان تطمیع سران کشورهای دیگر به منظور دستیابی به امکانات مورد نظر استفاده کردند.برای نمونه، اسرائیلی ها در صدد بودند که پس از سال ها و بعد از قرارداد بین ایران و عراق فعالیت برون مرزی در جنوب ایران را از سر گیرند. سران صهیونی به منظور تطمیع دست اندرکاران ساواک، در راستای پیشنهاد خود مبنی بر حضور در جنوب ایران، مقوله آموزش و در اختیار قرار دادن بعضی تجهیزات را نیز مطرح و به این طریق سران ساواک را وسوسه کردند:
در پایان آقای «گورون» اضافه نمود که سرویس زیتون [اسرائیل] آمادگی دارد در زمینه ی تأمین پاره ای از وسائل فنی از قبیل بیسیم و مرکب نامرئی که فعالیت پنهانی را تسهیل می نماید همکاریهای لازم را با ساواک بنماید.
اسرائیل از این شیوه در کشورهای دیگر نیز استفاده کرده است. یکی از موارد خواندنی، واقعه دست یابی این رژیم غاصب به موشک اگزوست است. یکی از جاسوسان موساد، از واقعه مزبور چنین یاد می کند:
در اواخر سال 1975 [1354] بخش اطلاعاتی نیروی دریایی در گردهمایی اطلاعاتی سالانه مطرح ساخت که به یک موشک اگزوست نیاز دارد. این موشک که توسط یک کارخانه فرانسوی ساخته شده از کشتی شلیک می شود و برای پیدا کردن هدف ابتدا اوج می گیرد، آنگاه با یافتن هدف آنقدر به سطح آب نزدیک می شود که آشکار ساختن آن توسط رادار و یا نابود کردنش غیرممکن است. تنها راه پیدا کردن راهی برای دفاع در مقابل آن، آزمایش کردن آن است.
نگرانی اسرائیل این بود که ممکن است برخی کشورهای عرب بویژه مصر بتوانند این موشک را بخرند. نیروی دریایی می خواست اگر چنین شد آماده باشد. در واقع آنان برای آزمایش موشک به تمامی آن نیازمند نبودند، بلکه فقط سر آن را که در برگیرنده ی سیستم الکترونیکی آن بود نیاز داشتند.
فروشنده ی موشک اطلاعات کاملی در مورد آن ارائه نمی کند. حتی آن را از جنبه ی دفاعی مورد آزمایش قرار نمی دهد و فقط از نظر تهاجمی به نمایش آن اقدام می کند. به همین دلیل اسرائیلی ها می خواستند آزمایشی را خودشان روی موشکی که به خودشان متعلق باشد انجام دهند، اما قصد خرید آشکار آن را از فرانسویان نداشتند. فرانسه در فروش سلاح به اسرائیل با محدودیت روبرو بود. بسیاری از کشورها در حال حاضر به اسرائیل سلاح نمی فروشند، زیرا می دانند اسرائیل به محض دریافت سلاح همتایش را از روی آن خواهد ساخت.
وظیفه ی به دست آوردن کلاهک موشک اگزوست به عهده ی رئیس موساد گذاشته شد، او نیز به نوبه ی خود از بخش کایساروت خواست این کار را انجام دهد.
به لطف یکی از حامیان یهودی که در کارخانه ی سازنده ی موشکهای اگزوست کار می کرد، موساد از قبل اطلاعات زیادی در مورد این موشک داشت. آنها همچنین عملیات کوچکی ترتیب داده و طی آن تیمی را که یک کارشناس موشک آن را همراهی می کرد به داخل کارخانه نفوذ داده بودند.
این کارشناس موشک که از اسرائیل به فرانسه پرواز کرده بود با رفتن به داخل کارخانه در مورد اینکه عوامل باید از چه قسمتهایی عکس بگیرند نظر داده بود. تیم چهار ساعت و نیم در کارخانه به سر برد و سپس بدون برجاگذاشتن رد پا از آنجا خارج شد.
اما در کنار عکس ها و اطلاعات فراهم شده وجود یک موشک واقعی نیز برای پیشرفت کار لازم بود. انگلیسی ها این موشک را در اختیار داشتند اما حاضر به دادن آن به اسرائیل نبودند.
از اروپا چیزی حاصل نمی شد، اما موساد می دانست چندین کشور آمریکایی جنوبی از این نوع موشک را در اختیار دارند. آرژانتین به طور معمول می توانست منبع خوبی محسوب شود ولی در آن موقعیت قراردادی برای خرید موتورهای جت ساخت اسرائیل بین این کشور و آرژانتین وجود داشت و موساد نگران بود که نکند این عملیات معامله ی پرمنفعت موتورهای جت را به مخاطره بیندازد.
بنابراین بهتر بود به سراغ شیلی می رفتند. درست در همان هنگام شیلی از اسرائیل درخواست کرده بود یک سرویس امنیتی داخلی که اسرائیل در سازماندهی و اداره ی آن تخصص ویژه ای دارد. برای این کشور آموزش دهد. [...]
به خاطر شهرت بدی که سرویس مخفی شیلی (دینا) در سطح جهان به هم زده بود، ناهام آدمونی رئیس بخش رابطها در آن دوران از شاخه ی «مالات» در بخش رابطها خواست تقاضای نیروی دریایی را پیگیری کنند. شاخه مالات که امور آمریکای لاتین را زیر نظر داشت شاخه ی کوچکی بود مرکب از سه مأمور و یک مسئول. دو نفر از مأموران آن همیشه در آمریکای لاتین در حال مسافرت بودند و تلاش می کردند بین این کشورها و اسرائیل پیوندهای تجاری ایجاد کنند. یکی از این مأموران که امیر نام داشت در آن هنگام در بولیوی بود و بر ساخت کارخانه ای که یک سرمایه دار اسرائیلی به نام سائول آیزنبرگ در بولیوی ایجاد می کرد نظارت داشت. آیزنبرگ آن قدر توانمند بود که دولت اسرائیل برای کشاندن او به اسرائیل قانون ویژه ای که وی را از پرداختن مالیات بسیار بالا معاف می کرد، به تصویب رساند. آیزنبرگ متخصص ساخت واحدهایی بود که به کارخانه های «کلید در دست» معروفند. یعنی کارخانه هایی که هنگام تحویل کاملاً آماده بهره برداری هستند و بدون نیاز به هرگونه کار اضافی به مالک تحویل می شوند.
در سال 1976 [1355] آیزنبرگ چهره ی اصلی یک رسوایی سیاسی و تحقیق پلیس کانادا بود. تحقیق هنگامی آغاز شد که گزارش حسابرس ارشد فدرال در کانادا درباره ی پرداخت حداقل 20 میلیون دلار به آیزنبرگ و شرکتهای او منتشر شد. طبق این گزارش وی و شرکتهای وابسته اش دلال شرکت انرژی اتمی کانادا (آ.ئی.سی.ال) جهت فروش راکتور اتمی به آرژانتین و کره ی جنوبی عمل کرده بودند. رئیس شرکت انرژی اتمی کانادا در آن هنگام تصدیق کرده بود که «هیچ کس نمی داند بر سر این پول چه آمده.»
قبل از آنکه امیر بولیوی را ترک کند، سفارات اسرائیل در آنجا، همه ی اطلاعات جانبی و سوابق امر را در اختیار او قرار داد. به او گفته شده بود با چه کسانی ملاقات خواهد کرد و قوت و ضعف آنها چیست. هرگونه اطلاعاتی که در مرکز موساد فکر می کردند بدرد او می خورد در اختیارش گذاشته بودند. پروازها، اطاق هتل، و همه ی جزئیات دیگر مورد نیاز امیر از تل آویو ترتیب داده شده بود و حتی یک بطر شراب فرانسوی که کونترراس به آن علاقه داشت- این علاقه ی وی در پرونده اش در موساد ثبت شده بود- در وسایل سفر امین [امیر] گذاشته بودند.
به امیر گفته شد، ملاقاتی در سانتیاگو خواهد داشت، اما نباید فعلاً به چیزی متعهد شود.
اداره ی مرکزی موساد از قبل به درخواست مسئولین پلیس مخفی شیلی درباره ی دوره ی آموزشی پاسخ داده و پیشنهاد فرستادن امیر را به عنوان یک مقام اجرایی و برای مذاکره پیرامون موضوع مطرح کرده بود، اما از روی احتیاط قرار بود هیچ تعهدی در مرحله ی اول پذیرفته نشود. آنها گفتند هدف از این ملاقات صرفاً یک ارزیابی اولیه است.
یک مقام سفارت اسرائیل در فرودگاه سانتیاگو به استقبال امیر آمد و او را تا هتلش همراهی کرد. روز بعد وی با کونترراس و برخی از کارمندان عالیرتبه اش ملاقات کرد. کونترراس فاش ساخت که در آن هنگام از برخی کمکهای سیا بهره مند است، اما اطمینان ندارد بتواند همه ی آموزشها و ابزارهای لازم را از سوی این سازمان دریافت کند. آنها اساساً در مرحله ی اول خواستار آموزش یک واحد امنیتی داخلی بودند که بتواند با تروریسم داخلی- گروگانگیزی و بمب گذاری- مبارزه کرده و از مهمانان خارجی مراقبت کند.
به دنبال این ملاقات امیر به نیویورک پرواز کرد تا در خانه ی امن موساد با رئیس بخش «مالات» دیدار کند. این خانه اساساً به شاخه ی آل (AL) تعلق داشت که فعالیت آن در ایالات متحده متمرکز بوده و در آنجا خانه های امنی فراهم آورده است. ملاقات در چنین خانه ای آسانتر از پرواز فرد ملاقات شونده به شیلی بود.
پس از اینکه امیر مشروح جریان دیدار با مقامات امنیتی شیلی را گزارش کرد، رئیس به او گفت: «ما از این یاروها درخواستی داریم، اما اول بگذار آنها را به دنبال خودمان بکشیم، یعنی سرنخ را به دست آنها ببندیم و آن را به هر طرف خواستیم ببریم.»
تصمیم گرفته شد امیر یک بار دیگر با کونترراس ملاقات کند و معامله ای برای آموزش واحد پلیس ویژه ترتیب دهد. در آن هنگام چنین دوره هایی فقط در اسرائیل تشکیل می شد. اما بعدها در برخی مواقع نیز مربیان اسرائیلی به کشورهایی مثل سریلانکا و آفریقای جنوبی فرستاده می شدند. در سالهای 1975-76 سیاست این بود که کارآموزان را حتماً به اسرائیل بیاورند.
[...]
امیر به کونترراس گفت 60 نفر از بهترین افرادش را برای شرکت در دوره انتخاب کند. این افراد باید به سه گروه متفاوت سرباز، گروهبان، و فرمانده تقسیم می شدند و به هر گروه آموزشهای متفاوتی داده می شد.
برای آموزشهای ابتدایی باید سه گروه 20 نفره وارد می شدند. از بین این سه گروه20 نفر که بهترین ها بودند برای طی دوره ی بالاتر انتخاب می شدند و از بین این 20 نفر دو رده ی گروهبان و فرمانده برگزیده می شد.
هنگامی که امیر این پیشنهاد را بدون عجله و به آرامی نزد کونترراس مطرح ساخت وی گفت آن را قبول دارد و همچنین خواستار خرید کلیه سلاحها و مهمات مورد نیاز آموزش یابندگان شد. او درخواست کرد واحد کوچکی نیز به شیلی فروخته شود تا بتواند لوازم یدکی و مهمات مورد نیاز واحد را حداقل به مدت 6 سال تأمین کند.
پس از تصمیم گیری در مورد محتوای قرارداد، کونترراس به چانه زنی درباره ی بهای آن پرداخت و در مرحله ای پیشنهاد کرد رشوه ای چندهزار دلاری به امیر بدهد و وی در مقابل قیمتها را کمی پایین بیاورد. امیر نپذیرفت و سرانجام کونترراس هزینه ی پیشنهادی را قبول کرد.
کمی پس از آغاز مرحله ی نخست دوره ی آموزشی، امیر به سانتیاگو پرواز کرد و به ملاقات کونترراس رفت:
«کار دوره ی آموزشی بخوبی پیش می رود، بزودی انتخاب افرادی را که باید دوره ی بالاتر را ببینند شروع خواهیم کرد. افراد شما بسیار خوب بودند، تنها دو نفر را باید برگردانیم.»
کونترراس که افراد را خودش برگزیده بود از حسن انتخاب خود مشعوف شد.
پس از کمی بحث در مورد برنامه های دوره، سرانجام امیر گفت: «ببین، یک چیزی هست که ما باید از شما درخواست کنیم.»
کونترراس پرسید: «چه چیز؟»
«کلاهک یک موشک اگزوست.»
کونترراس گفت: «نباید مشکل باشد. یکی دو روز در هتل بمان تا تحقیق کنم و بعد تماس بگیرم.»
دو روز بعد امیر را برای ملاقات فراخواند:
«این را به شما نمی دهند. درخواست کردم، اما موافقت نمی کنند.»
امیر گفت: «اما این چیزی است که ما به آن نیاز داریم. ما در مورد قضیه ی آموزش به شما لطف کردیم. امیدوار بودیم حالا که به کمک شما احتیاج داریم دریغ نکنید.»
کونترراس گفت: «گوش کن، خودم شخصاً آن را برایتان فراهم می کنم. از طریق رسمی این کار را نخواهم کرد. اما باید یک میلیون دلار آمریکایی به طور نقد بپردازید تا آن را دریافت کنید.»
امیر جواب داد: «باید در این مورد کسب تکلیف کنم.»
«این کار را بکن. بعد با من تماس بگیر.»
امیر به رئیس خود در نیویورک تلفن کرد و پیشنهاد کونترراس را به او اطلاع داد. آنها می دانستند ژنرال شیلیایی می تواند موشک را تحویل دهد، اما رئیس شاخه نمی توانست در این مورد شخصاً تصمیم بگیرد. بنابراین به آدمونی در تل آویو تلفن کرد و موساد نیز از بخش اطلاعاتی نیروی دریایی پرسید آیا حاضر است در مقابل دریافت موشک یک میلیون دلار بپردازد یا نه؟ آنها گفتند حاضرند.
امیر به کونترراس اطلاع داد: «معامله تمام است.»
«خیلی خوب.آدمی را که بداند به چه چیزی احتیاج دارید به اینجا بفرستید تا او را به پایگاه دریایی ببرم. او باید دقیقاً به من نشان بدهد چه می خواهید تا برایتان بیاورم.»
یکی از کارشناسان موشک کارخانه موشک سازی اسرائیل که در عتلیت واقع است و موشک «گابریل» در آنجا ساخته شده به شیلی پرواز کرد. از آنجا که اسرائیلی ها یک موشک آماده ی کار نیاز داشتند، وی اصرار داشت موشک را از یک کشتی به دست آورد نه از انبار که موشکهای آن در حالت غیرفعال قرار داشتند. به این ترتیب می توانستند مطمئن شوند فریب نخواهند خورد و موشک غیرواقعی یا محتاج تعمیر و در نتیجه به درد نخور به آنان تحویل نخواهد شد.
به دستور کونترراس، موشکی از یک کشتی پیاده شده و روی یک چرخ حمل موشک قرار گرفت. اسرائیلی ها قبلاً تمامی یک میلیون دلار را پرداخته بودند.
کونترراس پرسید: «آیا این همان است که می خواستید؟»
پس از اینکه متخصص موشک آن را وارسی کرد امیر گفت: «بله، خودش است.»
کونترراس جواب داد: «خوب. حالا باید سر این موشک را در جعبه بگذاریم، با سیم ببندیم، و به اتفاق به سانتیاگو ببریم. می توانید خودتان از آن مواظبت کنید. به من ربطی ندارد. اما قبل از آنکه آنرا ببرید باید برای من یک کاری بکنید.»
امیر با نگرانی پرسید: «چی؟ معامله ای شده و ما هم که سهم خود را ادا کرده ایم.»
کونترراس گفت: «من هم چنین می کنم. اما قبل از آن باید به رئیس خودتان اطلاع دهید می خواهم با او حرف بزنم.»
امیر گفت: «نباید این کار را بکنم. با خودم حرف بزن.»
«نه، به رئیست بگو که می خواهم به اینجا بیاید. می خواهم رودررو با او حرف بزنم.»
امیر نمی توانست کاری بکند. معلوم بود کونترراس فهمیده است وی مقام نسبتاً پایینی دارد و فشار می آورد تا حداکثر امتیاز را بگیرد. امیر از طریق تلفن هتلش به رئیس خود در نیویورک تلفن کرد و وی نیز وضع را برای آدمونی در تل آویو تشریح کرد. روز بعد آدمونی عازم سانتیاگو شد تا با ژنرال شیلیایی ملاقات کند.
***
کونترراس به او گفت: «می خواهم به من کمک کنید یک نیروی امنیتی خصوصی تشکیل دهم.»
«داریم همین کار را می کنیم و افراد شما هم بخوبی آموزش می بینند.»
«نه، نه، نفهمیدید. نیرویی لازم دارم که بتواند دشمنان ما را هرجا که باشند سربه نیست کند. مثل همان کاری که شما با افراد سازمان آزادی بخش فلسطین می کنید. همه ی دشمنان ما در شیلی نیستند. می خواهیم افرادی را که مستقیماً ما را تهدید می کنند از بین ببریم. برخی گروه های تروریستی در خارج از کشور، درست مثل گروه هایی که علیه شما فعال هستند امنیت ما را تهدید می کنند. می خواهیم قدرت از بین بردن آنها را داشته باشیم.»
او ادامه داد: «ما می دانیم شما برای انجام این کار دو راه دارید. می توانید موافقت کنید اگر مسأله ای پیش آمد افراد شما آن را انجام دهند. به عنوان مثال می دانیم تایوان از شما خواسته است این خدمت را به آنها بکنید، ولی خودداری کرده اید. ما ترجیح می دهیم از افراد خودمان استفاده کنیم. می خواهیم گروهی را تربیت کنید که بتوانند تروریست هایی که ما را از خارج تهدید می کنند خنثی کنند. این کار را بکنید و آن وقت موشک مال شماست.»
این درخواست وی آدمونی و امیر را شوکه کرد و با توجه به ماهیت این درخواست، آدمونی به کونترراس گفت باید قبل از دادن هرگونه قولی از مقامات مافوق خود اجازه بگیرد.
برای انجام این کار آدمونی به تل آویو برگشت و یک جلسه ی فوق العاده سطح بالا در قرارگاه مرکزی موساد تشکیل شد. موساد از اینکه کونترراس در معامله با آن تقاضایی اضافی مطرح کرده خشمگین بود. آنها به این نتیجه رسیدند که باید تصمیمی سیاسی بگیرند نه یک تصمیم امنیتی، و دولت باید تعیین کند که آیا باید به تقاضای کونترراس جواب مثبت داد یا اینکه معامله را بکلی بهم زد.
از آنجا که دولت از درگیر شدن در این گونه معاملات شدیداً نگران می شد، پاسخ آن چیزی از این قبیل بود که: «نمی خواهیم در مورد این گونه چیزها ما را در جریان بگذارید.»
باید برای به پایان رساندن معامله یک فرد غیر دولتی وارد عمل می شد. کسی را که برای انجام این کار انتخاب کردند رئیس یک شرکت عمده ی بیمه ی اسرائیل بود که مایک هراری نام داشت [...] وی به خاطر جریان لیلهامر از ریاست یکی از بخش های موساد بازنشسته شده بود. وی همچنین به عنوان بانفوذترین مشاور ژنرال آنتونیو نوریگا دیکتاتور پاناما، در تشکیل و آموزش نیروهای ویژه ضدترور پاناما موسوم به «کا-هفت» نقش اصلی را بازی کرده بود.
هراری علاوه بر داشتن سایر کیفیات لازم برای انجام معامله با ژنرال شیلیایی، در یک شرکت حمل و نقل دریایی نیز شریک بود و می توانست به این طریق حمل سریع و مطمئن سرموشک اگزوست به اسرائیل را تضمین کند.
وی هنگامی که کارمند حقوق بگیر موساد بود ریاست بخش متسادا را به عهده داشت که مسئوولیت جاسوسان اسرائیل در کشورهای عربی را به عهده دارد و جوخه ی مرگ موسوم به کیدان نیز از واحدهای فرعی آن است. به او گفته شده بود به ژنرال کونترراس بگوید نیروهای ویژه ی مورد نیاز وی را به طور کامل آموزش خواهد داد. هرچند قرار نبود وی همه چیز را به آنها یاد بدهد- برای آموختن هر درس وی نیازمند کسب اجازه از موساد بود، و موساد نیز تصمیم داشت برخی روش ها را در انحصار خود نگه دارد- اما شیلیایی ها آن قدر یاد می گرفتند که بتوانند دشمنان واقعی یا فرضی خود را در خارج از کشور کشف و سربه نیست کرده و یا بکشند. مخارجت این دوره از طریق یک حساب ویژه ی «دینا» مستقیماً به حساب هراری واریز می شد.
اعضای این دسته ی ویژه از اطرافیان کونترراس بودند. این دسته اساساً یک گروه رسمی به حساب نمی آمدند: خود کونترراس آنها را انتخاب کرده بود و خودش مزد آنان را می داد. آنها هم کاری را که می خواست انجام می داند. ممکن است تواناییهای آنها در بازجویی از افراد، بیش از آنی بوده باشد که انتظار می رفت، ولی در هر حال اسرائیل این نیروها را برای کونترراس آموزش داد و موشک اگزوست را بدست آورد. (13)
7- مقاصد اقتصادی
یهودیان زراندوز زرپرست، در تمامی ادوار تاریخ، سعی در کسب سود مادی از طرق مختلف داشته اند. حتی برخی از آنها، با فروش بطری های کوچک حاوی آب به عنوان دارویی معجزه گر، به سرمایه های هنگفتی دست یافتند. لذا بسیار طبیعی است که صهیونیست ها به اطلاعات به عنوان کالایی ارزشمند نگریسته و تلاش کنند تا با استفاده از ماهیت کالایی اطلاعات، هرچه بیشتر به دامنه کسب سرمایه و منافع مادی خویش بیفزایند.آموزش و تجهیز نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای دیگر توسط مستشاران اسرائیلی، یکی از منابع درآمد عمده رژیم غاصب صهیونیستی است.
استروفسکی در این زمینه می نویسد:
دوره های آموزشی هنوز هم در یک پایگاه هوایی سابق انگلیس در شرق تل آویو تشکیل می شود که به کفرسیرکین معروف است. اسرائیل در ابتدا از آن به عنوان آموزشکده ی افسری استفاده می کرد و سپس به محل آموزش نیروهای ویژه و بخصوص آموزش سرویسهای امنیتی خارجی تبدیل شد.
مدت دوره ها بسته به اینکه چه نوع آموزشهایی را شامل شوند معمولاً بین شش هفته تا سه ماه طول می کشد، در آن هنگام اسرائیل هزینه ی آموزشی را برای هر یک از کارآموزان هر روز بین 50 تا 75 دلار و هزینه ی مربی آنها را روزانه یکصد دلار حساب می کرد (البته مربیان این پول را به دست نمی آوردند و همان حقوق معمول در ارتش را دریافت می کردند). همچنین به ازای هر کارآموز بین 30 تا 40 دلار هزینه ی خوراک و حدود 50 دلار هزینه ی سلاح و ابزار و مواد منفجره ی مصرفی در دوره ی آموزشی دریافت می شد. به عنوان مثال یک واحد مرکب 60 کارآموز هر روز حدود 18000 دلار هزینه داشت که طی یک دوره ی سه ماهه 1/6 میلیون دلار خرج روی دست کشور اعزام کننده می گذاشت.
علاوه بر اینها، هر ساعت بین 5 تا 6 هزار دلار هزینه ی اجاره ی 15 فروند هلی کوپتر بود. مواد منفجره ی ویژه ی مورد مصرف در دوره ی آموزشی نیز قیمت داشت: یک گلوله ی بازوکا 200 دلار، خمپاره ی سنگین حدود 100 دلار برای هر واحد سلاح ضدهوایی که برخی از انواع آن 8 لول بود و می توانست در چند ثانیه هزاران گلوله شلیک کند نیز هر پوکه بین 30 تا 40 دلار حساب، و بهای آنها دریافت می شد.
سرتاپای این دوره ها منفعت خالص بود. اسرائیل از اجرای این دوره ها بیشتر از فروش سلاح به آموزش یابندگان پول درمی آورد. (14)
8- فروش تجهیزات
مسلم است که آموزش، نیازمند تجهیزات بیشتر است و مسلم تر آن که، کسی که آموزش می دهد، در صدد است تا وسایل و امکانات خویش را در این راستا به کار گیرد. از سوی دیگر، در دوره های مزبور، کاربرد اسلحه و مهمات خاصی آموزش داده می شود و در اتمام دوره، کارآموز طرز استفاده از امکانات یاد داده شده را فرا می گیرد.اسرائیلی ها، در دوره های آموزشی، نحوه کاربرد سلاح های ساخت خود را آموزش می دادند، لذا پس از اتمام دوره، افراد برای ارائه تخصص خود، مجبور به استفاده از سلاح اسرائیلی هستند و این یعنی فروش تجهیزات بیشتر به یک کشور دیگر.
یک عضو سابق موساد در این زمینه می نویسد:
از آنجا که این افراد با سلاحهای اسرائیلی آموزش دیده اند در برگشت به کشورشان باید سلاح و مهارت اسرائیلی مورد استفاده قرار دهند. (15)
بسیار طبیعی است که حضور مستشاران اسرائیلی در کشوری، معادل فروش تجهیزات مختلف به کشور مزبور باشد. اسرائیل با اعزام کارشناسان خود به کشوری مثل ایران، امکانات تکنولوژیکی خود در زمینه های مختلف، خصوصاً در زمینه ی اطلاعاتی را نیز به ایران گسیل می داشت. این شیوه، نه تنها سود مادی بیشتری برای اسرائیل در پی داشت، بلکه هرچه بیشتر کشور را به رژیم غاصب صهیونی و تجهیزات اسرائیلی وابسته می کرد.
همچنین باید توجه داشت تجهیز نیروی اطلاعاتی- نظامی به امکانات تکنولوژیک خاص یک کشور، به منزله وابستگی تام و تمام به کشور مزبور است. لذا برای از کاراندازی و ساقط کردن این نیرو، کافی است که خدمات پشتیبانی از امکانات ارسالی قطع شود.
به عبارت دیگر، اسرائیل در این راستا، نه تنها منفعت مادی کسب می کند، بلکه در شرایط خاص می تواند با قطع و یا کمتر کردن خدمات پشتیبانی و ارسال تجهیزات، کشور مورد نظر را تحت فشار قرار داده و به مطامع خاص خود دست یابد.
پی نوشت ها :
1- تهران- تل آویو (توافق مصلحت آمیز)؛ چاپ لندن.
2- همان. در زمینه تهیه امکانات نظامی از اسرائیل می توان به آثار ذیل مراجعه کرد:
- سراب یک ژنرال، بازشناسی نقش ارتشبد طوفانیان در حاکمیت پهلوی دوم؛ صفاءالدین تبرائیان؛ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران بنیاد مستضعفان و جانبازان؛ تهران: 1377.
- تهران- تل آویو
3- راه نیرنگ؛ صص 104-103.
4- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2؛ صص 126-125.
5- همان؛ ص129.
6- ارتباط خطرناک؛ ص62.
7- سیاست خارجی امریکا و شاه؛ ص204.
8- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1؛ ص 445.
9- همان؛ ص413.
10- همان؛ ص444.
11- سیاست خارجی امریکا و شاه؛ ص207.
12- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1؛ صص387-383. جالب آن که «بخش اعظم پرونده تاجبخش در ستاد ارتش در سال 1351 به طرز مرموزی امحا گردیده است.» ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2؛ ص450.
13- راه نیرنگ، صص 306-296.
14- راه نیرنگ، صص301-300.
15- راه نیرنگ، ص301.
احمدی، عبدالرحمان؛ (1385)، ساواک و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ سوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}